English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6372 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he pretended to be asleep U چنین وانمود کرد که خواب است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
methought U چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
the early bird catches the worm <proverb> U کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
somnambulist U کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
night gown U جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
narcolepsy U حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
hypnoid U نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoidal U نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash U مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
dreamier U خواب مانند خواب الود
dreamy U خواب مانند خواب الود
somnific U خواب اور خواب الود
dreamiest U خواب مانند خواب الود
dogsleep U خواب زودبر خواب دروغی
morpheus U الهه خواب خواب پرور
hypnagogic U خواب اور خواب کننده
hypnogogic U خواب اور خواب کننده
night dress U جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
He is fast asleep. U خواب خواب است
pretence U وانمود
feigning U وانمود
poseurs U وانمود کن
poseur U وانمود کن
faking U وانمود
pretences U وانمود
pretenses U وانمود
make-believe U وانمود
make believe U وانمود
posers U وانمود کن
affectations U وانمود
poser U وانمود کن
affectation U وانمود
feinting U وانمود
feinted U وانمود
pretension U وانمود
pretensions U وانمود
feints U وانمود
fakery U وانمود
dissimulation U وانمود
feint U وانمود
pretender U وانمود گر
pretenders U وانمود گر
i express my regret for it U که چنین شد
like this U چنین
likewise U چنین
sic U چنین
such U چنین
thus U چنین
such U یک چنین
so U چنین
it happened thaf U چنین
simulation U وانمود تظاهر
pretending U وانمود کردن
lead on U وانمود کردن
make believe <idiom> U وانمود کردن
affecter U وانمود کننده
let on <idiom> U وانمود کردن
simulations U وانمود تظاهر
play-acting U وانمود کردن
play at U وانمود کردن
pretends U وانمود کردن
to make believe U وانمود کردن
factitious U وانمود کننده
seemed U وانمود شدن
feigns U وانمود کردن
feign U وانمود کردن
shams U وانمود کردن
sham U وانمود کردن
possums U وانمود کردن
possum U وانمود کردن
seems U وانمود شدن
play-act U وانمود کردن
play-acted U وانمود کردن
play-acts U وانمود کردن
simular U وانمود کننده
simulafe U وانمود کردن
seem U وانمود شدن
sham U وانمود کردن
dissemble U وانمود کردن
pretend U وانمود کردن
simulating U وانمود کردن
feign U وانمود کردن
simulate U وانمود کردن
simulates U وانمود کردن
pretend U وانمود کردن
beit so U چنین باد
such and such U چنین و چنان
who said so? U که چنین حرفی زد
exactly U چنین است
beit so U چنین باشد
i was given to understand U چنین فهمیدم
be it so U چنین باشد
the report goes U چنین گویند
be it so U چنین باد
there is a rumour that U چنین میگویند که
i imagine he is my friend U چنین می پندارم
methinks U چنین مینماید
so said darius U چنین گفت ....
secus U نه این چنین
amen U چنین باد
simulates U وانمود سازی کردن
simulators U دستگاه وانمود ساز
simulator U دستگاه وانمود ساز
simulating U وانمود سازی کردن
put on U وانمود کردن بکارانداختن
to set up for...... U خود را..........وانمود کردن
simulate U وانمود سازی کردن
meseems U چنین بنظرم میرسد
so called U که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> U که چنین نامیده شده
in that case U حال که چنین است
is it not U ایا چنین نیست
semble U چنین به نظر می رسد
methinks U بنظرم چنین میرسد
it look as if U چنین مینماید که گویی
so-called U که چنین نامیده شده
i express my regret for it U پوزش میخواهم که چنین شد
Fate had so decreed . I t was so destined . U قسمت چنین بود
that is not the case U مطلب چنین نیست
it follows that..... U چنین برمی اید که ....
perhaps so U شاید چنین باشد
assumes U بخود بستن وانمود کردن
assume U بخود بستن وانمود کردن
But fate decreed otherwise. U اما قسمت چنین بود .
is that so? U ایا وا قعا چنین است
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
it promisews to be easy U چنین مینماید که اسان است
such being the case U حال که چنین است دراینصورت
scilicet U از این چنین استنباط میشود.....
so-and-so U اینکار وانکار چنین وچنان
so and so U اینکار وانکار چنین وچنان
i had never seen such a book U من هرگز چنین کتابی ندیده ام
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. U ابدا"چنین چیزی نیست
so to speak U اگربتوان چنین چیزی گفت
simulates U تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulate U تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating U تقلید نشان دادن وانمود کردن
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
The story goes that … U آورده اند که (چنین روایت کنند )…
I never saw anything like it. U من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
coloraturas U خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
coloratura U خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
No such a thing has been stipulated in the contract. U درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
Not on your life ! U هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
snake in the grass <idiom> U دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
heroize U خود را پهلوان وانمود کردن قهرمان وپهلوان وانمودکردن
sic U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sick U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
the big three U ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
imperialism U استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
cruelty U عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences. U این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
If so, you've only yourself to blame. U اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
if so U اگر هست اگر چنین است
sleeps U خواب
dreamed U خواب
sleeping U خواب
asleep U خواب
noctambulism U خواب
isocline U هم خواب
post dormitum U پس خواب
noctambulation U خواب
floor gully U کف خواب
sleep U خواب
dreams U خواب
napped U خواب
nap U خواب
watchfulness U بی خواب
dream U خواب
naps U خواب
bedfellows U هم خواب
napping U خواب
sleepless U بی خواب
bedfellow U هم خواب
shut-eye U خواب
dreaming U خواب
object code U خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
beauty sleep U خواب اضافی
narcitic U خواب اور
nightlights U چراغ خواب
nightlight U چراغ خواب
lights out U ساعت خواب
to lull to sleep U خواب کردن
to fall asleep U به خواب رفتن
to oversleep oneself U خواب ماندن
to put to bed U خواب کردن
to rock to sleep U خواب کردن
mesmerism U خواب مغناطیسی
to sleep fast U خواب خوش
uprise U از خواب برخاستن
Recent search history Forum search
1gorse melatonin
2to keep someone up
1wildlike
0احتلام یا در خواب واجب شدن غسل بالای شخص بالغ
0خرون
0خرون
0خرون
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com